به بهانههای کوچک هم که شده نام مرا ببر به رهگذران بگو هنوز نام این خیابان ناهید است از بچهها بپرس بزرگترین رودخانهی دنیا بلندترین نقطهی جهان نزدیکترین ستاره به ماه بگو که ناهید است
به بهانههای کو چک تر هم نگذار ازدحام و خستگی و لیستهای خرید مرا از یادت ببرد!
این شعر در سایت وازنا منتشر شده است |
بغض هایم را
پیچیده ام
لای این سیگار
پاس
دار
های
مرز
بازش نکنند
غروب می رسد
اگر
نه
به گریه
های
تفنگی گوش کن
که نمی خواهد
به سمت تو
شلیک بشود!
هنوز نام این میدان توپخانه است
هنوز توی خیابان شهید کوچکی هستم
که شب ها کوچه را دور می زند
برای توپی که سی سال پیش
توی حیاط خانه ای افتاد
تقویم ها را پاک می کنم
چین های صورتم را صاف
توپ را پرت می کنم میان حیاط
شهید کوچکی هست که برمی گردد
توپ را برمی دارد
وبه من
با یک دم اسبی بلند
ولب های گیج
لبخند می زند!
چقدر این که تو می آیی
وسر به سر روزهایم می گذاری را
حفظ کرده ام
توی این دفترچه ی ممنوعه
لای صفحه ای که نام هایت را
موریانه ها جویده اند
هنوز توی خواب راه می روم
ونوزادی را شیر می دهم
انگار پسر است
ومی خواهد پلنگ شود وسینه کش کوه ها را بالا برود
هنوز خواب هایم را پشت ورو پوشیده ام
ودستپاچه ی شبی هستم که آرام آرام دستت به گردنم
دستت به سیب هایی که نرسیدند تا رسیدنت
بگذار فریاد های پدر را این جا بیاورم که گریه هم هست
وسیزده کبوتر را توی شناسنامه ای که چند خط بیشتر ندارد
تا چند خطای سر به زیر
تو را می گذارم اینجا روی رف
جایی که مادر بزرگ بوسه هایش را
من بزرگ نشدم
تنها تقویم ها ورق خوردند و
چله هایی از زمستان
مرا رسانده اند به چهل کبوتر نا راه بلد
باید برای بیداریم فکری بکنم
تو را بچسپانم روی تمام تابلوهای بین راه
باید برای راه های صعب العبورت هم راه بشوم
پدر نوشته مرا از وراثت چهار دیوار پاک می کند
حتی از نقاشی های کوچک خودم
من از سنگ هایی به خودم می آیم
که لای پرهای کوچک سارهاست
سال ها ست
تقویم ها دست به دست می شوند
تا خاک درست شکل اندام من بشود
وقتی به خواب می روم
وقتی سرم به جای بادهای پیا پی
سنگ می خورد !
پیراهنت را بپوش اسماییل
از جنگ می ترسم
از لباس شخصی ها
که سر می کشند توی لباس هایت
بپوش اسماییل حرف های دلت را
وچشم هایم را
که ترسیده اند
از شماره هایی که نمی افتد
از سلام های غلیظ آن سوی آیفون
مقنعه ام کجاست اسماییل
باید به انگشت نگاری موهایم بروم !
هنوز مرگ رضا را باور نکرده ام !
با این حال از تمام دوستان خوبی که پیام تسلیت فرستادند واظهار همدردی کردند نهایت سپاس گذاری را دارم.عذر می خواهم که شرایط روحی مساعدی نداشتم تا به ایمیل ها وپیام های همدلانه تان پاسخ بدهم .
نتایج نخستین جایزه ی ادبی ایران
http://jayezeyeadabi.com/index.php?option=com_content&Itemid=32&task=view&id=181
پست قبلی ام(فکر می کنم خدا زن است) را به احترام آنان که فکر می کنند نوشتن چنین شعر هایی با اعتقادات آنان مغایرت دارد حذف کردم.فقط می ماند یک حرف با این دوستان :
پاهایت مین گرفته اند
به جای سر زمین هایی که می خواستی
و دستی که مرگ را گره می زند به پیشانیت
111513 بازدید
9 بازدید امروز
7 بازدید دیروز
158 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian