من مناجات درختان را هنگام سحر ،
رقص عطر گل یخ را با
باد ،
نفس پاک شقایق را در سینه کوه ،
صحبت چلچله ها را با صبح ،
بغض پاینده هستی را در
گندم زار ،
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل ،
همه را میشنوم ،
می بینم ،
من به این جمله نمی اندیشم
به تو می اندیشم ،
ای سراپا همه خوبی ،
تک و تنها به تو می
اندیشم
.
همه وقت ،
همه جا ،
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم ،
تو بدان این را تنها
تو بدان
.
تو بیا ،
تو بمان با من تنها تو
بمان.
جای مهتاب به تاریکی
شبها تو بتاب !
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند!
اینک این من که به پای
تو درافتاده ام باز ،
ریسمانی کن از آن موی
دراز ،
تو بگیر،
تو ببند !
تو بخواه !
پاسخ چلچله ها را تو
بگو،
قصه ابر هوا را تو بخوان !
تو بمان با من تنها تو بمان !
در دل ساغر هستی تو
بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است ،
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
� زنده یاد فریدون مشیری �
کهکشانها کو زمینم ؟
زمین کو وطنم ؟
وطن کو خانه ام ؟
خانه کو مادرم ؟
مادر کو کبوترانم ؟
معنای این همه سکوت چیست ؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ای زمان ؟
کاش هرگز آنروز از درخت انجیر پایین نیامده بودم
کـــــــــاش
112393 بازدید
144 بازدید امروز
125 بازدید دیروز
601 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian