ما و منی
زد حلقه دوش بر درم آن یار معنوی / گفتم که کیست گفت که در باز کن تویی .
گفتم که من چگونه توام گفت ما یکیم / از بهر روی پوش نهان گشته در دویی،
ما و منی و او تویی شد حجاب تو / از خود بدین حجاب چه محجوب میشوی .
خواهی که ما و او بشناسی که چون یکی است / بگذر از این منی و ازین ما و تویی .
بگذار از این جهان که همه کهنه و نو است / آنگه ببین یکی است در این کهنه و نویی.
نقش و نگار نقش نگار است بی گمان / معنی نهان شده است در این نقش مانی.
جز مطربی مدان که در این پرده خوش سر است گر صد هزار نغمه و آواز بشنوی .
ای مغربی تو سایه خورشید مشرقی / زان سایه وار در پی خورشید میدوی .
جناب شیخ مغربی
جمعه 15 مهر 1390 - 9:43:43 AM